«یکی از بازجوها به یکی دیگر از متهمان پرونده گفت کاووس سیدامامی از نظر آن‌ها مفسد بود و آن‌ها خودشان او را اعدام کرده‌اند.»

«این ادعا با توجه به این‌که جای طناب روی گردن مرحوم سیدامامی دیده شده، این‌ باور را نزد برخی از بازداشتی‌های پرونده درست کرده بود که پس از مرگ یا کشته شدن مرحوم سید‌امامی زیر شکنجه، او را برای توجیه علت مرگ، دار زده باشند. این گمانه از آن رو جدی‌تر شد که بازجویان پس از جان‌باختن کاووس سیدامامی، تصاویر پیکر بی‌جان او و ویدیویی از همسرش خانم مریم ممبینی را در حال گریه بر سر پیکر همسرش به دوستان بازداشتی او نشان داده‌ و گفته‌ بودند این سرنوشتی است که همه به شما آن دچار خواهید شد.»


در بخش نخست این پرونده به سابقه موسسه حیات‌وحش پارسیان و پروژه‌های آن و زمینه‌ها و مقدمات سرکوب این موسسه پرداختیم. در بخش دوم، درباره اتهاماتی که به اعضای بازداشتی این موسسه وارد شد، دوران بازجویی و انفرادی آنان و قتل کاووس سیدامامی در زندان، خواهیم خواند.

اتهامات حیات‌وحش پارسیان

از جمله اتهاماتی که اطلاعات سپاه به موسسه میراث پارسیان و کارکنان بازداشتی آن زده بود، حضور آن‌ها در مناطق و سایت‌های حساس نظامی بود. سایت‌های حساس ادعایی که با توجه به مناطقی که میراث در آن پروژه اجرا کرده بود، یک سر آن در کُردستان و اورمانات بود و یک سر دیگر آن در پارک ملی گلستان و پارک ملی توران و یک سرش هم در لارستان.

در دادنامه‌ی صادره برای موسسه ادعا شده ۳۸ منطقه از مجموع ۴۰ منطقه‌ای که آن‌ها بازدید کرده‌اند و یا پروژه‌های خود را در آن پیش برده‌اند، جز مناطق خیلی حساس بوده است. این در حالی است که اعضا موسسه برای بازدید همه آن مناطق، از سازمان محیط‌زیست مجوز گرفته‌ بودند.

یکی دیگر از اتهامات وارده به اعضای بازداشت شده موسسه پارسیان، رصد کردن قایق‌های تندرو سپاه در خلیج فارس بود. مصداق این اتهام هم، پروژه‌ی حفاظت از دُلفین‌های جنگل حرا در آب‌های قشم بود بود. اطلاعات سپاه مدعی بود که دلفین اسم رمز و بهانه‌ای است برای جاسوسی از قایق‌های تندروی سپاه در این منطقه.

در بازجویی‌ها، از جمله برای گرفتن اعتراف در دو مورد فشار زیادی روی همه بازداشتی‌های این پرونده بود. بازجوها می‌گفتند شما بهایی/یهودی مخفی هستید. اما هیچ‌جا گفته نشد بالاخره بهایی یا یهودی؟ و اصلا بهایی یا یهودی مخفی یعنی چه؟

به کاووس سیدامامی گفته بودند پدربزرگ پدریش یهودی مخفی بوده است. سیدامامی از طرف پدری تبریزی بود و پدربزرگش هم مدتی امام‌جمعه تبریز بوده است. بازجوها می‌گفتند او همان زمان امام جمعه بودن هم یهودی مخفی بوده اما هنگام گزینش سیدامامی برای دانشگاه امام صادق، مسئولان گزینش متاسفانه این را نمی‌دانسته‌اند.

به سام رجبی هم می‌گفتند، اسم او در اصل ساموئل است و نشانه‌ای از یهودی مخفی بودنش. برای بازجویان طبعا مهم نبود پدر سام از آلمان به ایران برگشته بود و سال‌ها در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی کار کرده است.

یکی از جرائم مراد طاهباز هم بر اساس آن‌چه در گردش‌کار پرونده آمده است این بود که با یک اسرائیلی گلف بازی کرده است. به این ترتیب صرف هم‌بازی بودن با یک خارجی در یک کشور سوم، از جمله دلایل محکومیت مراد طاهباز شده است. اما چون چنین جرمی در قانون تعریف نشده است، گفته‌اند این گلف بازی کردن، فعالیت پوششی بوده است. در موارد متعددی این مساله پوشی بودن در دادنامه تکرار شده است و از متهمان هم در مواردی اعتراف اجباری همین پوششی بودن را گرفته‌اند اما هیچ‌جا گفته نشده پوشش چه کاری؟ چه جرمی؟

در همین پرونده و در ۳۲ صفحه دادنامه هم بارها گفته شده این متهمان با دول متخاصم همکاری کرده‌اند، اما نامی از این دولت نیست. اسرائیل یا آمریکا؟

در جریان بازجویی‌ها هم به متهمان پرونده گفته بودند چرا تمرکز کار شما روی مناطق اقلیت‌نشین است، از کار درباره روباها در گنبدکاووس تا پلنگ‌ها و طعمه‌هایش در پارک ملی گلستان که همکاران محلی پروژه‌ها عمدتا تُرکمن‌های سنی مذهب منطقه بودند تا کار در منطقه کُردستان و اورامانات. در قشم که هم منطقه‌ی اجرای پروژه دلفین‌ها بود و در بشاگرد برای پروژه خرس‌های سیاه و در بندرلنگه و لارستان فارس هم که موسسه روی پروژه قوچ‌ میش‌های لارستان کار می‌کردند، مردم عمدتا اهل سنت هستند.

گویی موسسه به این حیوانات گفته بود در مناطق اهل سنت پراکنده شوند تا آن‌ها پروژه‌های خود را آن‌جا کلید بزنند. به تعبیر یکی از اعضا بازداشتی میراث پارسیان، اطلاعات سپاه نمی‌خواست بفهمد پلنگ‌ها و روباه‌ها و قوچ‌ها اهمیتی به مرزهای سیاسی، مذهب و اتنیک آد‌م‌ها نمی‌دهند.

برای همه متهمان این پرونده همیشه این مساله مطرح بود که چرا با آن‌ها برخورد شد؟ پاسخی که برای آن‌ها از جمله پررنگ شد این بود که تمام رزمایش‌های نظامی در زیستگاه‌های یوزپلنگ‌ و در مناطق ساحلی انجام می‌شود. به این ترتیب به نظر می‌رسد امنیتی‌ها و نظامی‌ها نمی‌خواهند هیچ فعال محیط زیستی آگاهی‌رسانی کند تا آن‌ها هر طور که دوست دارند کارشان را پیش ببرند.

مساله هم فقط سپاه یا وزارت اطلاعات نیست. کلیت حاکمیت با این فعالیت‌ها مساله دارند و برای همین در چارچوب سناریوسازی‌های امنیتی، دست به حذف و خاموش کردن صدای فعالان محیط‌زیستی می‌زنند. سناریویی که در قالب آن موسسه میراث پارسیان سرکوب شد، کاووس سیدامامی به قتل ‌رسید، شریف باجورو امید کهنه‌پوشی در آتش خاموش کردن جنگل‌‌های زاگرس سوزانده شدند و مینی‌بوس حامل گروه سبز چیا مریوان زیر کامیون فرستاده شد. آن‌ها محیط‌زیست را عامدانه نابود کرده‌اند و کسی هم نباید درباره آن کاری کند.

یک نکته قابل توجه دیگر درباره اتهامات وارد شده به متهمان این پرونده، تغییر آن‌ها در سه مرحله بود. در کیفرخواست اولیه، این افراد به افساد فی‌الارض متهم شده بودند، در جریان دادگاه به جاسوسی متهم شدند و در نهایت در حکم صادره، جاسوسی به همکاری با دول متخاصم تغییر یافت.

برخی شایعات هم که بعدها درباره دلایل بازداشت اعضا موسسه در برخی وب‌سایت‌ها یا شبکه‌های اجتماعی منتشر شد نادرست بود. از جمله این شایعات نادرست، برخورد اعضا موسسه با زباله‌های هسته‌ای روسیه در کویر بود و یا این‌که اعضا موسسه اتفاقی در جریان فعالیت‌های محرمانه سپاه قرار گرفته‌اند. این هم ‌که ادعا شد کاووس سیدامامی پیشتر از اسرائیل پیشنهاد جاسوسی گرفته بود و او هم سپاه را در جریان قرار داده است، واقعیت ندارد.

قتل کاووس سیدامامی در زندان

در مقطعی ‌که مراد طاهباز تحت بازجویی بود، کانکس اطلاعات سپاه مقابل دفتر موسسه مستقر شده بود و تمام اسناد و مدارک موسسه در حال بررسی بود، کاووس سیدامامی، خارج از کشور در کانادا بود. او با این باور که همه این برخوردها و تهدیدها سوتفاهم است به ایران بازگشت. بازگشتی که به قتل او در زندان منتهی شد.

قتل کاووس سیدامامی در دوره بازجویی یکی از وجوه تاریک این پرونده است. در جریان دیدار محمدتقی وکیل پور، مشاور فرهنگی رئيس سازمان زندان‌ها، با متهمین پرونده میراث پارسیان، یکی از مسئولین بند دو‌الف گفته بود که آقای سیدامامی استاد دانشگاه خود او (دانشگاه امام صادق) بوده است. به تعبیر یکی از متهمان این پرونده، این یعنی این‌که شاگرد استاد خود را شکنجه کرده و به قتل رسانده است.

کاووس سیدامامی که سابقه تدریس در آمریکا را هم داشت به گفته خودش دانشگاه امام صادق را برای همکاری انتخاب کرد تا روی کسانی که قرار است این مملکت را اداره کنند تاثیر مثبت بگذارد. اما آقای سیدامامی اما در نهایت از سوی همان کسانی زندانی و بازجویی شد که او امیدوار بتواند تاثیر مثبتی روی آنان بگذارد. در دو هفته‌ای که آقای سیدامامی زیر بازجویی بود، شاگردانش فشار زیادی روی او آوردند و هر زمان هم اراده کردند او را تحقیر کردند. در یک مورد، بازجوها دم‌دم‌های صبح از مرد ۶۳ ساله خواستند با یک ترانه مبتذل برای آنان برقصد.

یکی از همین بازجوها به یکی دیگر از متهمان پرونده گفته بود کاووس سیدامامی از نظر آن‌ها مفسد بود و آن‌ها خودشان او را اعدام کرده‌اند. این ادعا با توجه به این‌که جای طناب روی گردن مرحوم سیدامامی دیده شده، این‌ گمانه را نزد برخی از بازداشتی‌های پرونده درست کرده بود که پس از مرگ یا کشته شدن مرحوم سید‌امامی زیر شکنجه، او را برای توجیه علت مرگ، دار زده باشند.

در نهایت، در فیلمی هم که برای یکی از وکلای پرونده نشان داده شد هیچ صحنه خودکش دیده نمی‌شود و خودداری از ارائه برگه معاینه جسد و عدم انتشار نتیجه کالبدشکافی، نشان از تلاشی عامدانه برای پنهان‌کردن شواهد شکنجه و قتل آقای سیدامامی از سوی اطلاعات سپاه است.

دوران بازجویی و انفرادی

در دوران بازجویی که برای تعدادی از این بازداشتی‌ها نزدیک به ۹ ماه ادامه داشت، اعمال فشار به بازداشتی‌ها به اتاق بازجویی و شکنجه سفید از طریق نگهداری در سلول انفرادی منحصر نماند. در بازجویی‌ها، بازجوها بارها مدعی شده‌ بودند که برای آن‌ها حکم اعدام صادر شده و این احکام کذایی را برای آن‌ها خوانده و حتی تصویر این احکام جعلی را هم به آن‌ها نشان داده‌اند.

بازجویان پس از جان‌باختن کاووس سیدامامی، تصاویر پیکر بی‌جان او و ویدیویی از همسرش خانم مریم ممبینی را در حال گریه بر سر پیکر همسرش به دوستان بازداشتی او نشان داده‌ و گفته‌ بودند این سرنوشتی است که همه به آن دچار خواهند شد. برای بازداشتی‌ها شنیدن این‌که بالاخره همه آن‌ها را بالای دار خواهند کشید به شکنجه روزمره‌ای بدل شده بود.

در یک مورد، یکی از بازداشتی‌ها را که زیر فشار شدید شکنجه، شکسته شده و پذیرفته بود که بازجویان آن‌ها را به آسانی خواهند کشت، دوبه‌دو با هم‌پرونده‌ای‌هایش مواجه کرده و او را ناچار کرد بودند به آن‌ها التماس کند که هرچه بازجوها می‌خواهند را بگویند و بنویسند تا آزاد شوند، در غیر این صورت آن‌ها را هم مثل سیدامامی خواهند کشت.

در موارد دیگری هم، ویدیوهای اعترافات اجباری اخذ شده از بازداشتی‌ها را بدون صدا و یا در حالی که یک متن دیکته شده را از رو می‌خوانده‌اند به دیگر هم‌پرونده‌ای‌هایش نشان می‌دادند.

علی قناعتکار، بازپرس دادسرای اوین که بازپرس این پرونده بود، در مواردی بر خلاف رویه معمول، به جای انتقال متهم به بازپرسی دادسرا برای تحقیقات، خودش شخصا در اتاق‌های بازجویی حاضر می‌شد و همان‌جا از متهمان بازپرسی می‌کرد. رفتاری عامدانه برای تاکید بر این‌که دستگاه قضایی و امنیتی در تصمیم برای سرکوب این فعالان همدست هستند.

در دوران بازجویی، بازجویان از کتک‌زدن و شکنجه فیزیکی مردان بازداشتی موسسه، ابایی نداشتند. برای نمونه، در یک مورد هومن جوکار را در اتاق بازجویی به شدت کتک زدند. سرش را شکسته بودند که منجر به خونریزی شده بود. در همان کتک‌کاری، عینکش را هم روی صورتش شکسته بودند که موجب شده بود صورتش زخمی شود. بعد هم او را در همین حالت با لباس خونی از مقابل همسرش سپیده کاشانی عبور دادند تا او را برای همکاری زیر فشار بگذارند.

سپیده کاشانی آن‌گونه که کایلی مور گیلبرت، گروگان استرالیایی و همبندی وقت سپیده روایت کرده، پس از این واقعه، رئيس بند دوالف را تهدید کرده و گفته اگر یک بار دیگر با همسرش چنین رفتاری شود، خود را خواهد کشت.

در جریان برگزاری دادگاه هم، تا جایی که برایشان امکان داشت بازداشتی‌ها را اذیت کردند. بعد از دو سال نگهداری افراد در انفرادی، پنج جلسه دادگاهی برگزار شد که هیچ‌گاه برگزاری آن از پیش به بازداشتی‌ها ابلاغ نمی‌شد. صبح آن‌ها را بیدار می‌کردند و می‌گفتند باید سریع برای رفتن به دادگاه آماده شوند. به متهمان هیچ‌گاه اجازه داده نشد که حتی با وکلای تسخیری که مورد تائید دادگاه هم بودند قبل از دادگاه دیدار کنند و در جریان دادگاه هم اجازه نمی‌دادند با هم صحبت کنند.

پس از دادگاه هم بازجویی ادامه داشت و در مواردی حتی شب قبل از جلسات دادگاه، بازداشتی‌ها را به بازجویی می‌بردند. طاهر قدیریان در همین دوران بازداشت موقت به بیماری تیروئید مبتلا شد.

در این مقطع و در اعتراض به ادامه فشارها، سپده کاشانی، نیلوفر بیانی، هومن جوکار و مراد طاهباز اعتصاب غذا کردند. اعتصاب غذایی که بازتاب رسانه‌ای چندانی نداشت اما نتیجه‌اش اندکی کم کردن از فشارها و تسریع در تشکیل جلسات بعدی دادگاه بود.

پس از صدور حکم بدوی، برخی از بازداشتی‌های پرونده به بندهای عمومی منتقل شدند اما هومن جوکار، مراد طاهباز، نیلوفر بیانی و طاهر قدیریان همچنان برای مدتی در دوالف نگهداری شدند و پس از این‌که برنامه بازجویی دوباره از آن‌ها با مقاومت‌شان منتفی شد به بندهای عمومی منتقل شدند.

پرونده متهمان موسسه پس از تجدیدنظرخواهی ابتدا به قاضی بابایی در شعبه ۵۴ تجدید‌نظر ارجاع شد اما پس از این‌که بابایی هشدار داد که این احکام نزد او تائید نخواهد شد، پرونده با اعمال نظر اطلاعات سپاه از قاضی بابایی پس گرفته ‌شد و به قاضی زرگر در شعبه ۳۶ سپرده شد و احکام بدوی را عینا تائید کرد.

۹ دی ۱۳۹۹ هم حکم دادگاه پنج همیار محلی موسسه صادر شد که همه احکام تعلیقی ۲ ساله به مدت ۵ سال بود اما ایام بازداشت موقت دو ماهه آن‌ها به عنوان مجازات در نظر گرفته شده بود.

پرونده‌ای برای تمام فصول؛ می‌گیریم، می‌کشیم، شکنجه می‌دهیم و باج می‌خواهیم (۱)

پرونده‌ای برای تمام فصول؛ می‌گیریم، می‌کشیم، شکنجه می‌دهیم و باج می‌خواهیم(۳)
پرونده‌ای برای تمام فصول؛ می‌گیریم، می‌کشیم، شکنجه می‌دهیم و باج می‌خواهیم(۴)

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

خبرها
حرف آخر با پوریا زراعتی
خبرها
گفت‌وگوی ویژه

شنیداری

پادکست‌ها